شوخي حسن کي نهان زير نقاب مي شود
خنده برق را کجا ابر حجاب مي شود
شوري بخت اگر چنين بي نمکي ز حد برد
گرد نمک به ديده ام پرده خواب مي شود
سوخته محبتم غيرت عشق مي کشم
من دل خويش مي خورم هر که کباب مي شود
از دم سرد ناصحان گرمي من زياده شد
غوره به چشم پختگان باده ناب مي شود
رنگ نماند در لبش از نفس فسردگان
باده هوا چو مي خورد پابه رکاب مي شود
با همه کس يگانه ام از اثر يگانگي
گرد برآيد از دلم هر که خراب مي شود
مردم چشم مي شود دايره محيط را
کاسه هرکه سرنگون همچو حباب مي شود
صائب اگر چنين زند جوش عرق ز عارضش
خانه عقل وصبر ودين زود خراب مي شود