شماره ٥١٧: تا به زانو پاي من در خار شد

تا به زانو پاي من در خار شد
کاسه زانوي من مودار شد
گردخواري پيش خيز عزت است
خار پا خواهد گل دستار شد
حرف حق بگذار بر طاق بلند
زين سخن منصور واجب دار شد
عشق اگر چه کار بيکاران بود
هر دو عالم در سر اين کار شد
پنبه ساقي از سرمينا گرفت
رنگ عقل وهوش چون دستار شد
کهکشان را آه ما اندام داد
اين کج از سوهان ما هموار شد
بلبل ما چند باشد در قفس
گل سراسر گرد هر بازار شد
زلف پهلو کرد خالي از رخت
روزگار حرف پهلودارشد
تا تو در وامي کني اي باغبان
حسن گل خواهد ازين گلزارشد
يک نظر روي ترا خورشيد ديد
صاحب مژگان آتشبار شد
بردل موري اگر ناخن رسيد
سينه صائب ازان افگار شد