مستي ما از مي شبانه نباشد
مطرب ما از برون خانه نباشد
جوش شکايت کجاوخون شهيدان
آتش ياقوت را زبانه نباشد
عشق مقيد به خط وخال نگردد
رهزن مرغان قدس دانه نباشد
بوالهوس وعشق بي غرض چه خيال است
گريه اطفال بي بهانه نباشد
کار سپر مي کند گشاده جبيني
واي بر آن کس که شادمانه نباشد
سلسله جنبان چه مي کند دل عاشق
جنبش گردون به تازيانه نباشد
لازم فقرست تيره رويي دارين
ليلي ما بي سياه خانه نباشد
عشق به رنگ هوس ز پرده برآيد
صائب اگر شرم در ميانه نباشد