شماره ٥٠٠: مستي ما از مي شبانه نباشد

مستي ما از مي شبانه نباشد
مطرب ما از برون خانه نباشد
سلسله جنبان چه مي کند سر پرشور
گردش گردون به تازيانه نه نباشد
گربودت دل به جاي خويش چومرکز
دايره عيش را کرانه نباشد
لفظ بود جلوه گاه معني روشن
ليلي ما بي سياه خانه نباشد
بر دل درويش ميهمان نشودبار
پاي تکلف چو در ميانه نباشد
در گذر از جمع زر که اهل کرم را
غير کف سايلان خزانه نباشد
با دل پر خون زبان شکوه نداريم
آتش ياقوت را زبانه نباشد
پيش زبان دان درد عشق چو صائب
نيست نوايي که عاشقانه نباشد