سياه چون دل رنگين سخن ز آه نگردد
حنا نرفته به هندوستان سياه نگردد
حديث عشق مگو چون دل دونيم نداري
که هيچ دعوي ثابت به يک گواه نگردد
بجز شکست ندارد بهار عالم امکان
گلي که باربرآن گوشه کلاه نگردد
هجوم خلق نگردد حجاب وحدت يزدان
علم نهفته ز بسياري سپاه نگردد
فتادگي است پروبال رهروان طريقت
به هيچ جانرسدهرکه خاک راه نگردد
مکش چو شمع برون از نيام تيغ زبان را
که نقد زندگيت خرج اشک وآه نگردد
که سربرآورد از خجلت گناه قيامت
سحاب رحمت اگر پرده گناه نگردد
کند کناره شريفي کز اختلال خسيسان
چوکهربا سبک از جذب برگ کاه نگردد
چنين که بسته به خشکي سپهر کشتي احسان
شرابخانه محال است خانقاه نگردد
نسيم مي شود از فيض نوبهار معنبر
نمي شود ز خط آن چشم خوش نگاه نگردد
مپوش چهره روشن ز چشم صائب حيران
که نورمهرکم از اقتباس ماه نگردد