از عشق يار نوخط دل زود مي گشايد
فصل بهاراز دل زنگار مي زدايد
حسن برهنه رويان بر يک قرار باشد
هر روز خط کمالي بر حسن مي فزايد
از يار چارابرو سخت است دل گرفتن
کشتي ز چار موجه کمتر به ساحل آيد
هر کس فکند خود راافکند عالمي را
هر کس به خود برآيد با عالمي برآيد
عشق است بي تکلف حسن است لاابالي
تا با که خوش بر آيد تا از کجا نمايد
آيينه دار عشقند ذرات هر دو عالم
اين آفتاب جانسوز تا از کجا برآيد
گلهاي بوستاني بر هم نهند ديوان
ديوان خويش صائب در هر کجا گشايد