خوش آن که خواب راحت برخودحرام سازد
پيش از تمامي عمر خودرا تمام سازد
آب حيات آثار گر در جهان نباشد
کس عمر بي بقا را چون مستدام سازد
روي گشاده باشد مفتاح بي زبانان
آيينه طوطيان را شيرين کلام سازد
ترک جهان فاني شوق سراي باقي
دارفنا به منصور دارالسلام سازد
از چشم شور حاسد خط امان ستاند
از لطف خاص هر کس با لطف عام سازد
ناقص به صبرگردد کامل که ماه نو را
خورشيد در دو هفته ماه تمام سازد
از قرب سايه خود شوخي که مي کند رم
عاشق چگونه اورا با خويش رام سازد
گفتم ز قيد آن زلف خالش دهد نجاتم
غافل که حسن گيرااز دانه دام سازد
افتد ز کام بيرون از تشنگي زبانها
شمشير غمزه اوچون با نيام سازد
چون گرد رهنوردان در ديده جا دهندش
آن را که خاکساري عالي مقام سازد
سنجيدگي سخن را مانع ز دخل بيجا
دندان محتسب کند سنگ تمام سازد
صائب ز جان اقامت جستن ز ساده لوحي است
ريگ روان محال است يک جا مقام سازد