خالت ز خط مشکين دست دگر برآورد
حرصش شود دوبالا موري که پر برآورد
مو از خمير نتوان آسان چنان کشيدن
کز عقل وهوش ماراآن خوش کمر برآورد
چون پسته مغز هر کس از زهر سبز گرديد
از پوست چون برآمد سر از شکر برآورد
از پيچ وتاب زنهارچون رشته سر مپيچيد
کاين راه پرخم و پيچ سر از گهر برآورد
گفتم کشم به پيري پا چون هدف به دامن
از قد چون کمان حرص چون تير پر برآورد
ابرام بي اثر نيست کز مغز سنگ آهن
از روي سخت صائب چندين شرر برآورد