از حلقه هاي زنجير سودا چه باک دارد
از گوشمال گرداب دريا چه باک دارد
همواري از خطرها ديوارآهنين است
از ترکتاز سيلاب دريا چه باک دارد
زخم زبان ندارد رنگي ز سخت رويان
از شيشه شکسته خارا چه باک دارد
طبع کريم خواهد تقريب بهر ريزش
از ساغر تهي چشم مينا چه باک دارد
ايمن ز بر گريزست آن را که نيست برگي
از چشم تنگ سوزن عيسي چه باک دارد
دلهاي پينه بسته آسوده از گزندست
از رفتن عزيزان دنيا چه باک دارد
پرواز گوشه گيران بالاتراز سپهرست
از سربلندي قاف عنقا چه باک دارد
در پيش رحمت حق گرد گنه چه باشد
از سيلهاي تيره دريا چه باک دارد
بر عاشقان گواراست صائب عتاب معشوق
از تيغ بازي مهر حربا چه باک دارد