با روي تو صبر از دل بيتاب نيايد
خودداري ازين آينه چون آب نيايد
غافل نکند بستر گل شبنم ما را
در ديده روشن گهران خواب نيايد
زنجير حريف دل خوش مشرب ما نيست
از موج عنانداري سيلاب نيايد
در ديده صياد کمينگاه بهشتي است
زاهد بدر از گوشه محراب نيايد
بي خيرگي آيينه ز رخسارتوگل چيد
چشمي که بود نرم دراوآب نيايد
آسودگي من ز گرفتاري خويش است
در دام محال است مرا خواب نيايد
چشمي که نمکسود شد از پرتو منت
از خانه تاريک به مهتاب نيايد
دلبسته گردون دل آسوده ندارد
استادگي از کوزه دولاب نيايد
صائب دل افسرده من گرم نگردد
تا بر سرم آن مهر جهانتاب نيايد