غفلت چه اثر در دل هشيارنمايد
افسانه چه با دولت بيدار نمايد
با بخت سيه حادثه سهل عظيم است
هر خار سناني به شب تارنمايد
همواري تيغ آفت جانهاي سليم است
زان بد گهر انديش که هموارنمايد
در ديده اين بي بصران عالم انوار
زنگي است که در آينه تارنمايد
در عالم امکان چه قدر جلوه کند عشق
از چرخ در آيينه چه مقدارنمايد
حال دل پرداغ من از ديده خونبار
چون جوش گل از رخنه ديوارنمايد
از طبع درشت تو جهان پست وبلندست
همواره چو گشتي همه هموارنمايد
در همت مردانه اگر کوتهيي نيست
مگريز ازان کار که دشوارنمايد
خط بيجگران را کند از عشق گريزان
چون مورچه پيوسته به هم مارنمايد
خاکي که تماشاگه اين بيخبران است
در ديده مابستر بيمارنمايد
صائب ز ملايک مطلب رتبه انسان
آيينه بي پشت چه ديدار نمايد