خوب است که بي رنج طلب کام برآيد
آن کام چه ارزد که به ابرام برآيد
آتش نفسان گوش به تعظيم بگيرند
هرجا که من سوخته را نام برآيد
ريزند کواکب چو عرق از رخ گردون
آن روز که خورشيد تو بر بام برآيد
نقش قدمش شمع ره گرمروان است
از شوق تو آن کس که ز آرام برآيد
در باده اگر سرمه نريزد ادب عشق
فرياد اناالحق ز لب جام برآيد
شرمنده ام از عشق که با شغل دوعالم
نگذاشت کباب دل من خام برآيد
از گردش چشم تو دل چرخ فروريخت
چون حوصله از عهده اين جام برآيد
صائب چو ز انديشه روزي است مرا رزق
زينم چه که برگرد جهان نام برآيد