آن خرمن گل چون ز در باغ درآيد
سرو از لب جو چند قدم پيشتر آيد
گر در بغل غنچه فردوس درآيم
چون چاک گريبان قفس در نظر آيد
با آه جگر سوختگان اشک نباشد
غواص چو تعجيل کند بي گهر آيد
هشدار که چون بلبل ما بال فشاند
از صدقفس آواز پروبال برآيد
بابي هنران اختر بدکار ندارد
اين سنگ برآيينه اهل هنر آيد