حکم است که کار شب آدينه بسازند
کار خرد از باده ديرينه بسازند
دريا به نظر تنگتر از چشم حباب است
کم ظرف کساني که به گنجينه بسازند
خوش وقت گروهي که ز اسباب تعلق
چون نافه به يک خرقه پشمينه بسازند
اين قوم خودآرا که کنون برسردستند
وقت است نگين خوداز آيينه بسازند
گنجينه دل را که پي گوهر مهرست
حيف است که پراز خزف کينه بسازند
واعظ تو همان در درک الاسفل جهلي
بهرتو اگرمنبر صد زينه بسازند
امسال گلي برسربازار نيامد
مرغان به همان مستي پارينه بسازند
جز صورت قاتل نکندعکس پذيري
از سنگ مزارم اگرآيينه بسازند
صائب دل او صاف شداز ناله گرمم
از سنگ بودرسم که آيينه بسازند