شماره ٤٠١: کيفيت مي زاهد فرزانه نداند

کيفيت مي زاهد فرزانه نداند
تا سرنکند در سرپينانه نداند
زاهد که بود خشک تر از دانه تسبيح
حق نمک گريه مستانه نداند
در کعبه ام وياصنم آيد به زبانم
سرگرم جنون کعبه وبتخانه نداند
عمري است سراسر رو آن کوچه زلف است
چون موي به موحال دلم شانه نداند
با آن که دوصد ميکده پرداخته ماست
مي خوردن ما را لب پيمانه نداند
آن بلبل مستم که اگر در شکن دام
در بال گره افتدش ار دانه نداند
شوخي که ندارد نگه گرم به عاشق
شمعي است که دل سوزي پروانه نداند
هر کس به سخن خويش نزديک ندارد
صائب مزه معني بيگانه نداند