آن سنگدل از شکوه ما باک ندارد
آتش غمي از ناله خاشاک ندارد
از ديده شورست نگهبان دل چاک
در ظاهر اگر سينه ما چاک ندارد
محتاج به زيور نبود حسن خداداد
دندان گهر حاجت مسواک ندارد
آلوده به تهمت نشود پرده عصمت
يوسف غمي از پيرهن چاک ندارد
انديشه ز خواري نکند حرص تهي چشم
آرامگهي دام به از خاک ندارد
گردن به چه اميد کشم من که درين دشت
آهوي حرم طالع فتراک ندارد
صائب چه خيال است شود مخزن گوهر
هر کس دهن خود چو صدف پاک ندارد