بي ابر گهربار چمن شسته نگردد
تا دل نشود آب سخن شسته نگردد
دامن به ميان تا نزند اشک ندامت
گرد گنه از خانه تن شسته نگردد
برچهره يوسف اثر سيلي اخوان
نيلي است که از صبح وطن شسته نگردد
خون زنگ نشويد ز دل غنچه پيکان
از باده غبار دل من شسته نگردد
دندان به جگر نه که به آب و عرق سعي
گرد خط ازان سيب ذقن شسته نگردد
از ابر بهاران نشود مخزن گوهر
تا همچو صدف کام و دهن شسته نگردد
از گريه چسان سبز شود بخت که ظلمت
از بال وپر زاغ و زغن شسته نگردد
تا شمع سهيل است درين بزم فروزان
از خون جگر روي يمن شسته نگردد
فکر خط وخال از دل سودازده من
چون تيرگي از مشک ختن شسته نگردد
از بخيه نيايد لب افسوس فراهم
از روي کهنسال شکن شسته نگردد
چون گرد يتيمي ز گهر گرد کسادي
صائب ز رخ اهل سخن شسته نگردد