از زير خاک ناله مامي توان شنيد
بيرون باغ نيز نوا مي توان شنيد
برگ خزان رسيده بود ترجمان باغ
از رنگ چهره حال مرا مي توان شنيد
باور که مي کند که ازان چشم سرمه دار
آواز دور باش حيا مي توان شنيد
سينگين دلي وگرنه ز طرف کلاه خويش
آواز دل شکستن مامي توان شنيد
هرچند بر دل تو گران است بوي گل
حرفي زما براي خدا مي توان شنيد
پيوسته است سلسله عاشقان به هم
از بلبلان ترانه مامي توان شنيد
در جلوه گاه حسن تو از موجه سراب
جوش نشاط آب بقا مي توان شنيد
آرام نيست قافله ممکنات را
از ذره ذره بانگ درا مي توان شنيد
پرشور شد ز ناله يک دست من جهان
هرچند کز دو دست صدا مي توان شنيد
حال درون سوخته جانان شوق را
يک بار اي بهشت خدا مي توان شنيد
بوي بهشت را که زمين گير محشرست
امروز در مقام رضا مي توان شنيد
از دست بازي مژه هاي دراز او
صائب صغير تير قضا مي توان شنيد