بر ياد عشق بار هوس مي توان کشيد
بر بوي گل درشتي خس مي توان کشيد
در تنگناي خاک همين گوشه دل است
امروز گوشه اي که نفس مي توان کشيد
رفتم به راه عشق به اميد بازگشت
پنداشتم که پاي به پس مي توان کشيد
ساقي کند مسلسل اگر دور جام را
خوش حلقه ها به گوش عسس مي توان کشيد
صياد عشق اگر نگشايد در قفس
خود را ز بال خود به قفس مي توان کشيد
گر عشق کو تهي نکند خط باطلي
بر دفتر هوا و هوس مي توان کشيد
بي چشم زخم سايه تيغ شهادت است
جايي که زير آب نفس مي توان کشيد
گر صادق است تشنگي عشق در جگر
بحر محيط را به نفس مي توان کشيد
مطلق عنان کند سفر آب موج را
در مي کجا عنان هوس مي توان کشيد
صائب دماغ جاذبه گر نيست نارسا
بوي گل از شکاف قفس مي توان کشيد