با عشق انتقام توان ز آسمان کشيد
نتوان به زور بازوي عقل اين کمان کشيد
ديگر چه لازم است که مشق جنون کند
ديوانه اي که خط به سواد جهان کشيد
با خامشي بساز که تلخي نمي کشد
اين شهد را کسي که به کام وزبان کشيد
ديوان عاشقان به قيامت نمي کشد
خط انتقام ما ز رخ دلستان کشيد
گرد کدورتي که ز اغيار داشتم
ديوار در ميان من ودلستان کشيد
شد کند از ملايمت من زبان خصم
دندان مار را به نمد مي توان کشيد
صائب بغير گوشه دل نيست در جهان
امروز گوشه اي که نفس مي توان کشيد