گل داده هرزه نالي چمن دهد
گوش گران سزاي لب پر سخن دهد
برگ خزان رسيده شمارد سهيل را
لعلش که گوشمال عقيق يمن دهد
دريا شهيد عشق ترا شستشو نداد
شبنم چه داد لاله خونين کفن دهد
آتش غلط نکرد که کار سپند ساخت
تا کي به ناله دردسر انجمن دهد
نگذارم آفتاب برد شبنمي ز باغ
گر بلبل اختيار گلستان به من دهد
يک داغ چون کند به دل لخت لخت ما
يک شمع چو فروغ به صد انجمن دهد
صائب به ذوق اين غزل تازه، عندليب
صد بوسه رونما، ز گل وياسمن دهد