در دل کسي که راه هوا وهوس دهد
آيينه را به دست پريشان نفس دهد
تاوان عمر رفته ز گردون توان گرفت
گر آب رفته ريگ روان بازپس دهد
غافل ز حال گوشه نشينان کجا شود
آن کس که آب ودانه به مرغ قفس دهد
از غفلت است ريشه دواندن به مغز خاک
در گلشني که غنچه صداي جرس دهد
اي غير، عرض داغ به روشندلان مده
کاين قلب اگر به کور دهي باز پس دهد
از جسم نيست ذوق سفر جان خسته را
چون مرغ پر شکسته که تن در قفس دهد
صائب کشيده دار سگ نفس را عنان
اين گرگ را براي چه عاقل مرس دهد