يک بار رو به اهل وفا مي توان نمود
تعمير کعبه دل ما مي توان نمود
واسوختن علاج تب عشق مي کند
اين درد را به داغ دوامي توان نمود
تا نيم قطره در قدح آبروي هست
قطع نظر ز آب بقا مي توان نمود
در روزگار صبح بنا گوش آن نگار
پيشين، نماز صبح ادا مي توان نمود
سر پنجه تصرف اگر در نگار نيست
گل را ز رنگ وبوي جدا مي توان نمود
از دست وپا زدن نرود کارعشق پيش
اينجا به دست بسته شنا مي توان نمود
از راه کعبه با جگر تشنه آمده است
يک بوسه نذرصائب ما مي توان نمود