آزاده رو مقيد عالم نمي شود
عيسي شکار رشته مريم نمي شود
در سجده خداست تنومندي بقا
تا حلقه است زور کمان کم نمي شود
لب بسته در محيط، صدف کرد زندگي
قانع رهين منت حاتم نمي شود
ز آميزش کجان نشود طبع راست کج
از اتصال حرف، الف خم نمي شود
از قصر اعتبار تويک خشت تا بجاست
هرگز بناي عشق تو محکم نمي شود
برخيز تا به چشمه خورشيد رو کنيم
کز گل گشاد عقده شبنم نمي شود
ابر تنک نهان نکند آفتاب را
پوشيده داغ عشق به مرهم نمي شود
عذر گناه بي ادبان جرم ديگرست
زخم درون به بخيه فراهم نمي شود
خاتم برون ز دست سليمان وقت کرد
ديو هوا مسخر آدم نمي شود
صائب سزاي پنجه خونين تهمت است
هر کس به رنگ مردم عالم نمي شود