در شوره زار دانه اگر سبز مي شود
از چرخ بخت اهل هنر سبز مي شود
روزي که برف سرخ ببارد ز آسمان
بخت سياه اهل هنر سبز مي شود
گر از بهار سبز شود تخم سوخته
دل هم به سعي ديده ترسبز مي شود
نشو ونما ز زخم زبان است عشق را
اينجا نهال از آب تبر سبز مي شود
از بخت تيرگي عرق سعي مي برد
مژگان اگر ز ديده تر سبز مي شود
گر آب چشم دام کند سبز دانه را
تخم اميد اهل نظر سبز مي شود
از دل درين جهان طمع خرمي مدار
کاين دانه در زمين نظر سبز مي شود
دلهاي آرميده ز زنگار ايمن است
کي از ستادن آب گهر سبز مي شود
در سنگدل اثر نکند شعر آبدار
از ابر اگر چه کوه وکمر سبز مي شود
تخم اميد، سبز درين روزگار خشک
گر مي شود به خون جگر سبز مي شود
آلوده ام چنان که اگر خار خشک مغز
چسبد مرا به دامن تر، سبز مي شود
خط دير مي دمد ز لب او، چنين بود
هر سبزه اي کز آب گهر سبز مي شود
پيران هم از خضاب برومند مي شود
برگ خزان رسيده اگر سبز مي شود
شيرين نشد ز بخت سيه عيش تلخ من
در خاک هند اگر چه شکر سبز مي شود
کي خون خوردزسبزي اگرسفره اش تهي است
آن را که نان ز ديده تر سبز مي شود
دل چو سياه گشت بشو از اميد دست
تا ريشه خشک نيست شجر سبز مي شود
اين است اگر تغافل بيجاي جوهري
از ايستادن آب گهرسبز مي شود
صائب ز اشک تلخ، پر وبال طوطيان
از اشتياق تنگ شکر سبز مي شود