از مي چو آن غزال، سيه مست مي شود
در جلوه هر که بيندش از دست مي شود
بيخود شوند سوخته جانان به يک نگاه
از يک پياله لاله سيه مست مي شود
قصري که چون حباب شود از هوا بلند
از راست کردن نفسي پست مي شود
قصري که چون حباب شود از هوا بلند
از راست کردن نفسي پست مي شود
شد از فشردگي مي انگور تاج سر
از صبر، زيردست زبردست مي شود
هر کس که ديد سرو ترا در خرام ناز
از پا اگر نمي فتد از دست مي شود
شهرت به دستياري همکار بسته است
آواز کي بلند ز يک دست مي شود
از قامت تو راست چسان بگذرد کسي
آب روان به سرو تو پا بست مي شود
صائب توان به آب بقا از فنا رسيد
اينجا کسي که نيست شود هست مي شود