شماره ٢٧١: سرو اين چنين ز شرم تو گر آب مي شود

سرو اين چنين ز شرم تو گر آب مي شود
طوق گلوي فاخته گرداب مي شود
عکس تو چون به خانه آيينه مي رود
در پشت بام آينه مهتاب مي شود
شبنم گل از مشاهده آفتاب چيد
دولت نصيب ديده بيخواب مي شود
چون نخل موم، توبه پا در رکاب ما
از روي گرم ساغر مي آب مي شود
نسبت به شغل بيهده ما عبادت است
از عمر آنچه صرف خور و خواب مي شود
لب تشنه اي که صدق طلب خضر راه اوست
صائب ز ريگ باديه سيراب مي شود