وقت است از شکوفه چمن سيمتن شود
هر خار خشک يوسف گل پيرهن شود
دست نگار بسته شود هر کف زمين
هر گوشه دلپذير چو کنج دهن شود
از مظهر جلال شود جلوه گر جمال
داغ پلنگ، چشم غزال ختن شود
خاک از شکوفه جلوه شکرستان کند
هر برگ سبز طوطي شکر شکن شود
آرد کف از شکوفه به لب بحر نوبهار
دامان خاک تيره پر از ياسمن شود
خاک از صفاي سينه چو آب برهنه رو
آيينه دار سرو وگل ونسترن شود
هر برگ لاله از رخ شيرين خبر دهد
هر سنگ پاره اي جگر کوهکن شود
شاخ از گل شکفته شود مشرق سهيل
سنگ از فروغ لاله عقيق يمن شود
زان سان که خط وخال فزايد جمال را
حسن چمن زياده ز زاغ وزغن شود
غافل مشو که سنبل گلزار جنت است
صائب ز عشق، هر که پريشان سخن شود