پهلوي چرب، دشمن روشن گهر شود
ماه تمام، دنبه گداز از نظر شود
يک ناله چون سپند نداريم بيشتر
انصاف نيست ناله ما بي اثر شود
قمري ز طوق حلقه کند نام سرو را
در گلشني که قامت او جلوه گر شود
چشمي که هست شور قيامت فسانه اش
کي از تپيدن دل ما باخبر شود
چندان که خون دل ز شفق بيشتر خورم
چون صبح روشنايي من بيشتر شود
برگ گلي که مايه آرام بلبل است
بر شبنم رميده جناح سفر شود
بر فرق هر که سايه درين نشائافکني
در پيش آفتاب قيامت سير شود
صائب مرا ز مي نتوان سير چشم کرد
کز آب تلخ، تشنه لبي بيشتر شود