از خط فروغ روي تو پنهان کجا شود
خامش چراغ ماه به دامان کجا شود
از آب شور تشنه شود بيقرارتر
سيراب بوسه از لب جانان کجا شود
خلوت دعاي جوشن حسن برهنه روست
دلگير يوسف از چه و زندان کجا شود
بر جوش عکس، خانه آيينه تنگ نيست
خلق کريم تنگ ز مهمان کجا شود
طوطي به معني سخن خود نمي رسد
هر کس سخنورست سخندان کجا شود
هرگز نمي شود سگ ديوانه پاسبان
نفسي که سرکش است بفرمان کجا شود
صيقل ز جوهر آينه را پاک مي کند
مژگان حجاب ديده حيران کجا شود
بال وپر تلاطم بحرست بادبان
دامن حريف ديده گريان کجا شود
بخت سياه، لازم طبع روان بود
ظلمت جدا ز چشمه حيوان کجا شود
موري که حکم اوست به روي زمين روان
قانع به روي دست سليمان کجا شود
چون طبع شد فسرده، غزلخوان کجا شود
صائب ز خون مرده رواني مدار چشم