رفتي و خط و خال تو از دل نمي رود
اين نقش دلنشين ز مقابل نمي رود
گرد کدورت از دل بيرحم گلرخان
بي بال وپر فشاني بسمل نمي رود
يک سو گذار شرم که بي روي گرم شمع
پروانه بي حجاب به محفل نمي رود
افسردگان چو سنگ نشانند خرج راه
پاي به خواب رفته به منزل نمي رود
دل را بهم شکن که ازين بحر پرخطر
تا نشکند سفينه به ساحل نمي رود
تا غوطه در عرق نزند جبهه کريم
گرد خجالت از رخ سايل نمي رود
بي پيچ وتاب نيست غبارم چو گردباد
از مرگ خار خار تو از دل نمي رود
از پا شکستگان چراغ است تيرگي
زنگ کدورت از دل عاقل نمي رود
از دور باش وحشت مجنون دور گرد
صائب به طوف باديه محمل نمي رود