نازک لبان سخن به زبان تو مي کنند
اين غنچه ها نظر به دهان تو مي کنند
خورشيد طلعتان صدف چشم پرگهر
از چهره ستاره فشان تو مي کنند
شيرين لبان که شور به عالم فکنده اند
دريوزه نمک ز دهان تو مي کنند
جمعي که دل به ملک سليمان نداده اند
چون مور ريزه چيني خوان تو مي کنند
چون يوسف آن کسان که به عزت بر آمدند
اظهار بندگي به زمان تو مي کنند
آشفته خاطران که ز عالم گسسته اند
پيوند جان به موي ميان تو مي کنند
از لطف آشکار تو عشاق بي نصيب
دل خوش به التفات نهان تو مي کنند
محراب خويش سبحه شماران آسمان
از ابروان همچو کمان تو مي کنند
سرسبز آن گروه که بي ايستادگي
جان را فداي سرو روان تو مي کنند
آنان که از سواد جهان دست شسته اند
دل خوش به داغ لاله ستان تو مي کنند
صائب چه فتنه اي تو که چون زلف گلرخان
در گوش حلقه هازبيان تو مي کنند