جمعي که قطع راه به مژگان تر کنند
چون رشته دست در کمر صد گهر کنند
بحري است بحر عشق که موج وحباب را
دريادلان تصور تيغ وسپر کنند
خرطوم پشه را کجک فيل کرده اند
تا اقويا ز آه ضعيفان حذر کنند
عشاق را به راهنما احتياج نيست
چون کوهکن به تيشه خود راه سر کنند
چون رشته از خيال دهان تو عاشقان
وقت است سر ز چشمه سوزن بدرکنند
در بحر نيلگون فلک پاک گوهران
شرط است در غبار يتيمي بسر کنند
جمعي که در مقام توکل ستاده اند
در برگريز شکوه ز جوش ثمر کنند
زنهار لب به حرف طمع آشنا مکن
گر چون صدف دهان ترا پر گهر کنند
آنها که زخمي از سگ خاموش خورده اند
از نفس آرميده حذر بيشتر کنند
در هر دلي که شور محبت زياده است
شکر لبان به خنده نمک بيشترکنند
در دور خط سبز مگر صائب اين گروه
رحمي به حال عاشق خونين جگر کنند