آنها که در چمن قدح مل نمي زنند
دست نشاط در کمر گل نمي زنند
رسم است گل به سقف زدن موسم بهار
طفلان چرا به سقف قفس گل نمي زنند
هستند چرب ونرم به هنگام اخذ وجر
تا تيغ مي زنند تغافل نمي زنند
در روزگار زلف پريشان نواز او
سبزان باغ شانه به کاکل نمي زنند
بر فرق سرو جاي دهند آشيان زاغ
بر سنگ غير بيضه بلبل نمي زنند
خونش به جوش آمده از روي گرم گل
از خار گل چرا رگ بلبل نمي زنند
زندان بود به طول امل پيشگان حرص
آنجا که حرف عرض تجمل نمي زنند
تيغي کشيده از پي دشمن فتاده اي
آزادگان به خصم تغافل نمي زنند
بي مشورت مباش که سرکردگان راه
يک گام بي صلاح توکل نمي زنند
صائب غنيمت است که اين طفل مشربان
آتش به آشيانه بلبل نمي زنند