از پختگي است گر نشد آواز ما بلند
کي از سپند سوخته گردد صدا بلند
از هر دوکون همت والاي ما گذشت
تا گرد اين خدنگ شود از کجا بلند
معراج اعتبار به قدر فتادگي است
از سايه است رتبه بال هما بلند
تختش بود چو کشتي نوح ايمن از خطر
شد پايه شهي که ز دست دعا بلند
همواره مي شود به نظر باز کردني
قصري که چون حباب شود از هوا بلند
رحمي به خاکساري ما هيچ کس نکرد
تا همچو گردباد نشد گرد ما بلند
رعناترست يک سر وگردن ز آفتاب
هر سر که شد ز سجده آن خاک پابلند
سنگين نمي شود اينهمه خواب ستمگران
مي شد گر از شکستن دلها صدابلند
درويش هم شکايت از ايام مي کند
از خاک نرم اگر شود آواز پابلند
اميدها به عاقبت عمر داشتم
غافل که دست حرص شود از عصا بلند
از دود شد به ديده آتش جهان سياه
اينش سزا که کرد سر ناسزا بلند
دلهاي گرم سلسله جنبان گفتگوست
بي آتش از سپند نگردد صدا بلند
از جوهري نگين به نگين دان شود سوار
از آشنا شود سخن آشنا بلند
فرياد مي کند سخنان بلندما
آوازه ما اگر نشود از حيا بلند
از بس رميده است ز همصحبتان دلم
بيرون روم ز خود چو شد آواز پابلند
احسان بي سوال زبان بند خواهش است
از دست کوته است زبان گدا بلند
بلبل به زير بال خموشي کشيد سر
صائب به گلشني که شد آواز ما بلند