قربانيان شکفته به قصاب برخورند
چون پل بغل گشاده به سيلاب برخورند
جمعي که ره به چاشني فقر برده اند
بر روي بوريا ز شکر خواب برخورند
صاف جهان به مردم خاموش مي رسد
لب بسته کوزه ها ز مي ناب برخورند
اقبال ديدگان به گنهکار و بيگناه
با جبهه گشاده چو محراب برخورند
چون ذره مي دوند به هر کوچه عاشقان
شايد به آفتاب جهانتاب برخورند
سر گشتگي به طالع جمعي که آمده است
در چشمه سيراب به گرداب برخورند
هر کس دعا کند به اجابت قرين شود
در هر کجا به يکدگر احباب برخورند
جمعي که از يگانگي نور آگهند
هر شب که شمع نيست ز مهتاب برخورند
صائب سراغ بحر کنند وروان شوند
از سر گذشتگان چو به سيلاب برخورند