جمعي که زير خاک دل پاک مي برند
با خود بهشت را به ته خاک مي برند
روحي که شد لطيف چو شبنم در اين چمن
با صد کمند مهر به افلاک مي برند
در حشر سر ز روزن جنت بر آورند
آنان که سر به حلقه فتراک مي برند
جمعي که همچو غنچه کله کج نهاده اند
چون گل ز باغ سينه صد چاک مي برند
نتوان به نور شرم بجز پيش پاي ديد
از حسن فيض مردم بيباک مي برند
هر مال شبهه اي که بود چون حراميان
دست و دهن به آب کشان پاک مي برند
صائب مکن ز چرخ شکايت که عارفان
از سير گلخن آينه پاک مي برند