مردان اگر نفس به فراغت کشيده اند
در زير آب تيغ شهادت کشيده اند
آنها که در بلندي فطرت يگانه اند
در شهر خويش تلخي غربت کشيده اند
مردانه مي روندچو مجنون به کام شير
جمعي که چارموجه کثرت کشيده اند
از بار کوه قاف ندزدند دوش خويش
تا سايلان گراني منت کشيده اند
از زهر مرگ تلخ نسازند روي خويش
آنها که جام تلخ نصيحت کشيده اند
از تاب عارض تو سلامت گزيدگان
خود را به آفتاب قيامت کشيده اند
صائب بهشت نسيه خود نقد کرده اند
جمعي که پا به دامن عزلت کشيده اند