روي ترا به آتش دلها برشته اند
لعل ترا به خون جگر ها سرشته اند
اي شاخ گل ببال که در مزرع وجود
چون خال دلفريب تو تخمي نکشته اند
ظاهر نمي شود که چه مضمون دلکش است
هر چند خط سبز ترا خوش نوشته اند
دل را به آب ديده خونبار تازه دار
کاين دانه را به زحمت بسيارکشته اند
از کجروي عنان نگه را کشيده دار
کاين تار را به دقت بسيار رشته اند
اوراق چرخ زير وزبر گشته سالها
تا نسخه وجود تو بيرون نوشته اند
نان تو چون فطير بماند در اين تنور
با دست خود خمير تو در هم سرشته اند
از دودش آفتاب قيامت زبانه اي است
در آتشي که دانه ما را برشته اند
جمعي که سايه بر سر افتادگان کنند
درسايه حمايت بال فرشته اند
ايمن مشو که نيست مگر بهرامتحان
صائب اگر عنان تو از دست هشته اند