هر ناله کي به خلوت جانانه مي رسد
آنجا کمند نعره مستانه مي رسد
دل را گناه نيست در افشاي راز عشق
بوي کباب زود به هر خانه مي رسد
مردانه است چرخ در آزار اهل دل
زور نه آسيابه همين دانه مي رسد
از مهروماه ديده يعقوب فارغ است
از غيب روشنايي اين خانه مي رسد
دلهاي خام رابه خرابات راه نيست
انگور چون رسيد به ميخانه مي رسد
آيينه دار فيض بود جبهه گشاد
اول فروغ مهر به ويرانه مي رسد
در ابر شيشه آب مروت نمانده است
ورنه دماغ ما به دو پيمانه مي رسد
خاکش به چشم باد صبا سرمه ميکشد
تا اشک شمع بر سر پروانه مي رسد
در غور معني از ره صورت توان رسيد
مشق خداپرست به بتخانه مي رسد
احسان روزگار غلط بخش همچو گنج
گاهي به مار و گاه به ويرانه مي رسد
فيض سپهر را دل بيدار مي برد
در شيشه هر چه هست به پيمانه مي رسد
صائب دل رميده ما بس که نازک است
ز آواز پاشکست به اين خانه مي رسد