دولت به لعل پاک گهر زود مي رسد
روشن گهر به تاج وکمر زود مي رسد
در مغز عاشقان نبود آرزوي خام
در آفتابروي، ثمر زود مي رسد
هرکس شکست قيمت خود بر زمين نماند
ارزان چو شد متاع به زر زود مي رسد
خط تو نادميده دل از مردمان گرفت
اين توتيا به اهل نظر زود مي رسد
يک ساعت است گرمي هنگامه نشاط
دور هلال عيد بسر زود مي رسد
خامي است سنگ راه تو از پيشگاه قرب
چون پخته شد به کام ثمر زود مي رسد
از گفتگوي پوچ ندارد حباب هيچ
از خامشي صدف به گهر زود مي رسد
کار مرا تمام به يک جلوه کرد حسن
آب سبک عنان به جگر زود مي رسد
جان رميده داغ غريبي نمي کشد
خواب عدم به داد شرر زود مي رسد
از خاک رهروي که کمر بسته مي دمد
چون ني به خاکبوس شکر زود مي رسد
نتوان نهفت راز دل از چشم اشکبار
از راه به ديده خبر زود مي رسد
بي اختيار ديده بغل باز مي کند
گويا که يار ما ز سفر زود مي رسد
پاي شکسته گرچه به جايي نمي رسد
آه شکستگان به اثر زود مي رسد
صائب ز آه سرد به مطلب توان رسيد
در وصل آفتاب سحر زود مي رسد