شماره ٧٧: زخم از هنر هميشه به صاحب هنر رسد

زخم از هنر هميشه به صاحب هنر رسد
چون خانه صدف که به آب از گهر رسد
افتادگي گزين که ازين خاکدان پست
شبنم به آفتاب ازين بال وپر رسد
بر دل گذار دست که در گلشن ادب
دستي که کوته است به وصل ثمر رسد
از چشم تنگ مور که خاکش به چشم باد
مشکل به طوطيان سخنگو شکر رسد
از التفات عشق گرانمايه گشت دل
مانند گوهري که به صاحب نظر رسد
در عهد ما که در گره افتاده کارها
مشکل به داد آبله ها نيشتر رسد
شبنم ز چشم شور نمکسود مي کند
داغي اگر به لاله خونين جگر رسد
در پيچ وتاب باش که فيض پيچ وتاب
زنار بيشتر به وصال کمر رسد
کوتاه کن فسانه که سودا نه آن شب است
کز حرف و صورت رشته عمرش بسر رسد
صائب کجاست طالع آنم که آن نگار
چون دولت نخوانده ز در بيخبر رسد