پوشيده يار اگر نه مي ناب مي خورد
اين رنگ لاله گون ز کجا آب مي خورد
چون تشنه اي که آب خورد در ميان خواب
خونم چو آب چشم تو در خواب مي خورد
موي ميانش از نگه گرم عاشقان
از زلف مشکبار فزون تاب مي خورد
پهلوي هر که کرد قناعت به خاک نرم
نيش از سمور وقاقم وسنجاب مي خورد
اين رشته زود خرج گره مي شودتمام
از عشق اگر چنين رگ جان تاب مي خورد
از کوزه سفال نخورده است آب سرد
از جام زر کسي که مي ناب مي خورد
هر قطره آب در جگرش مي شود گهر
هر کس شمرده همچو صدف آب مي خورد
غافل که مي خورد دل خود را ز سادگي
از رشته آنچه گوهر سيراب مي خورد
دل ايمن از گزند سر زلف يار نيست
چون ماهيي که طعمه ز قلاب مي خورد
در نور کي رسد يد بيضا به نخل طور
پروانه خون خويش به مهتاب مي خورد
صائب چو لاله هر که بود کاسه سرنگون
بي دردسر مدام مي ناب مي خورد