تنها ز باغ خود چمن آرا ثمر خورد
آن را که باغ نيست ز صد باغ برخورد
با تشنگي بساز که باريکتر شود
هرچند رشته آب گهر بيشتر خورد
در زير تيغ حادثه ابرو گشاده باش
کاين زخمها ز چين جبين بر سپر خورد
روشندلان ز نقش خود آزار مي کشند
کز جوهر آب آينه بر يکديگر خورد
کلفت درين بساط به قدر بصيرت است
سوزن ز خار خون جگر بيشتر خورد
تلخي نمي رسد به قناعت رسيدگان
در خاک مور غوطه به تنگ شکر خورد
جان تازه مي شود ز لب روح پرورت
هر کس که برخورد به تواز عمربرخورد
بي لنگري مکن که سبکسر درين محيط
چون کف هميشه سيلي موج خطر خورد
هر کس که آشنا به سخن چون قلم شود
صائب هميشه زخم نمايان به سر خورد