شماره ٦٩: روي تو اشک را ز چکيدن برآورد

روي تو اشک را ز چکيدن برآورد
بوي تو وحش را ز رميدن برآورد
گر پرتو جمال تو برآسمان فتد
چشم ستاره را ز پريدن برآورد
ديوانگي است سلسله پاي کودکان
مجنون غزال را ز رميدن برآورد
بازآ که از قيامت شوق جمال تو
وقت است نامه بال پريدن برآورد
نتوان کشيد خار تو از پا مگر کسي
اين خار را به پاي کشيدن برآورد
رنگ چمن ز ديدن گلچين پريده است
آه آن زمان که دست به چيدن برآورد
حيرت نگر که ماهي مسکين ميان آب
از شوق آب بال پريدن برآورد
دل خون شده است حيرت ديدار او مگر
اين قطره را ز دست چکيدن برآورد
صائب نماز زلزله واجب شود به خلق
چون دل ز شوق بال تپيدن برآورد