پروانه اي که گرد تو يک بار مي پرد
از شاخسار شعله شرروار مي پرد
ژوليده موي باش که سر مي دهد به باد
هر کس به بال طره دستار مي پرد
امروز نوبت جگر تشنه زخم کيست
کز شوق بوسه اش لب سوفار مي پرد
تا در بغل کشد کمر نازک ترا
از شوق چشم حلقه زنار مي پرد
کم ظرف تشنه حرکتهاي ناقص است
چشم حباب از پي رفتار مي پرد
بال تپش اگر دل پرخون بهم زند
رنگ بهانه جوي ز رخسار مي پرد
از دستبرد سنگ حوادث چه غافل است
مرغي که شاخ شاخ به گلزار مي پرد
برقطره اي ندوخته ام چشم چون حباب
موج دلم به ساغر سرشار مي پرد
حسن غيور را ز نگهبان گريز نيست
چشم گل از پي مژه خار مي پرد
صائب شراب شوق چنين گر اثر کند
مهر خموشي از لب اظهار مي پرد