اگر چو رشته تن خود به پيچ وتاب دهيد
ز چشمه سار گهر زود ديده آب دهيد
مرا پياله ديگر نمي دهد مستي
به من ز ناف غزالان شراب ناب دهيد
عجب که روي عرق ريز يار بگذارد
که همچو سبزه خوابيده تن به خواب دهيد
کمند گوهر مقصود رشته اشک است
چو برگ گل دل صد پاره را به آب دهيد
عمارت دل ويران ثوابها دارد
پياله اي به من خانمان خراب دهيد
به ترک سر چو توان شد ز درد سر آزاد
چه لازم است که دردسر گلاب دهيد
ستاره عرق روي يار در گذرست
ازين چکيده خورشيد ديده آب دهيد