دميد صبح تجلي به جان شتاب کنيد
ز سردسير جهان رو به آفتاب کنيد
درين محل که گشوده است صبح دفتر فيض
ستاره اي ز براي خود انتخاب کنيد
کنون که زر به سپر بخش مي کند خورشيد
چه لازم است نظر را سيه به خواب کنيد
هواي عالم بالا کنيد چون شبنم
بس است چند اقامت درين خراب کنيد
ز روي دل بفشانيد گرد هستي را
نظر به شاهد مقصود بي حجاب کنيد
مگر رسيد به پابوس بحر چون سيلاب
به آه گرم دل سنگ خويش آب کنيد
عمارت نفس پوچ را بقايي نيست
ز بحر چند جدا خانه چون حباب کنيد
ز خون ديده خود مي به ساغر اندازيد
ز رنگ چهره خود سير ماهتاب کنيد
چراغ دولت بيدار را فروغي نيست
نظر به گوشه آن چشم نيمخواب کنيد
ز شعر مولوي روم چون بپردازيد
موحدان غزل صائب انتخاب کنيد