شماره ٩: ز سينه ام نفس خوش برون نمي آيد

ز سينه ام نفس خوش برون نمي آيد
نسيم خلد ز آتش برون نمي آيد
چه ديده است خدنگت ز سينه گرمم
که از قلمرو ترکش برون نمي آيد
ز خوي سرکش خوبان ملايمت مطلب
که نخل موم ز آتش برون نمي آيد
در انتهاي محبت خموش شد صائب
هميشه دود ز آتش برون نمي آيد