برون ز کيسه ممسک درم نمي آيد
ز دست بسته سخا وکرم نمي آيد
نه هرکجا که سياهي است آب حيوان هست
ز دود ريزش ابر کرم نمي آيد
بکوش وهمت مردانه اي به دست آور
که قطع وادي عشق از قدم نمي آيد
ز آه دل نشود نرم سخت رويان را
به چشم آينه از دود نم نمي آيد
به يک دم آنچه دو لب مي کند به اهل جدل
به صد مصاف ز تيغ دودم نمي آيد
چنان دوانده کجي ريشه در دل عالم
که حرف راست برون از قلم نمي آيد
اميد فتح به اقبال راستان بسته است
به جنگ هيچ سپه بي علم نمي آيد
دهان هر که بدآموز شد به حرف سؤال
جراحتي است که هرگز بهم نمي آيد
نشان ونامي اگر هست صائب از احسان
چرا به ملک وجود از عدم نمي آيد